زنی که فکر می کرد تعداد زیادی از حلقه های طلای ارزشمند خانوادگی را گم کرده است، به لطف یک خانواده پناهنده و کمک یک موسسه خیریه اهدای لباس، آنها را پیدا کرد.
، این زن که نخواسته نامش فاش شود، چند جفت جوراب اهدا کرده بود و فراموش کرده بود که جواهرات ارزشمندش را درون آنها پنهان کرده بود.
این برنامه اهدا، توسط سازمان داوطلبانه Canberra Refugee Support سازمان دهی شده بود و هدف از آن این بود که افراد پناهجو که درآمد کمی دارند، لباس های گرم برای زمستان داشته باشند.
پناهجوی عراقی، خانم ایناس الخزرجی از این فرصت استفاده کرد تا چند جفت جوراب نو برای همسرش، سمیر الازرقی بخرد.
اما وقتی سمیر خواست که بسته جورابها را باز کند متوجه چیز عجیبی درباره بسته بندی مقوایی شد.
او گفت: «بسته سنگین بود، به همین خاطر جوراب ها رو برعکس کردم و یک کیسه کوچک قرمز رنگ از آنها بیرون افتاد. وقتی بازش کردم، چند حلقه از جنس طلای زرد و سفید پیدا کردم. الماس، کریستال و یاقوت هم بود».
این زوج که در سال ۲۰۱۴ عراق را ترک کردند از این اتفاق شوکه شدند. آنها به یک دوست که به گروه حمایت از پناهجویان کمک داوطلبانه می کرد تلفن زدند و به او گفتند که کسی دارایی های ارزشمندی را از دست داده است.
آقای الازرقی گفت: «این حلقه ها ارزش زیادی داشتند. خیلی گران بودند، هزاران دلار. دوستم بعدا به ما گفت که آنها حروف اول نام خانوادگی و یک تاریخ را روی حلقه ها پیدا کرده اند، بنابراین این حلقه ها خیلی مهم بودند و احتمالا افرادی با داشتن و دیدن آنها خاطرات زیادی را به یاد می آوردند. اگر خودتان را جای صاحب حلقه ها بگذارید، از گم کردن آنها خیلی غمگین خواهید شد».
یکی از اعضای موسسه خیریه برگزار کننده این مراسم، برخلاف عرف رایج، جزییاتی درباره اهدا کنندگان لباس های آن روز ثبت کرده بود. آنها صاحب جوراب ها را ردیابی کردند. این شخص نمی خواست شناخته شود، اما به مسئولان خیریه گفت که با فهمیدن اشتباهش و اینکه چقدر ممکن بود دارایی های ارزشمندش را برای همیشه از دست دهد، بسیار ناراحت شد.
دختر او، میشل، گفت که مادر سالمند او بعد از اینکه یک بار خانه اش مورد سرقت قرار گرفت، عصبی شده بود. او نگران بود که این اتفاق دوباره بیفتد و به همین خاطر برخی از جواهرات قیمتی اش را داخل یک جفت جوراب نو پنهان کرد و آنها را در یک کشو گذاشت. با گذشت زمان، او یادش رفت که آنها آنجا هستند و حدود یک سال به این فکر می کرد که چه اتفاقی برای آنها افتاده است.
میشل اضافه کرد که حلقه ها بی نهایت برای مادرش ارزشمند بودند و او بسیار قدردان زوجی است که آنها را به او برگرداندند. یکی از این حلقه ها، حلقه نامزدی او بود که متعلق به مادر شوهرش بود که او فرصت دیدارش را نیافته بود و دو حلقه دیگر متعلق به مادر خودش بود و برای او ارزش احساسی فوق العاده ای داشت. بدون اتفاق افتادن این ماجراهای عجیب و غریب، شاید مادرم هیچوقت این حلقه ها را پیدا نمی کرد.
اگر او مثلا به جای تحویل دادن جوراب ها، آنها را به یکی از سطل های قدیمی خیریه می انداخت، هیچ کس نمی توانست با او تماس بگیرد.
ترس مادر میشل از دزدی و میلش برای پنهان کردن چیزهای قیمتی به خاطر تجربه های تلخ دوران جوانی اش در دوران جنگ در اروپا و سفرش به استرالیا به عنوان یک پناهجو است، اتفاقاتی که بیش از شصت سال پیش رخ داد. خانواده او همه چیزش را در جنگ از دست داد و آنها هم به استرالیا پناهنده شدند تا زندگی جدیدی را بسازند.
میشل می گوید: «این پیشامد باعث شد که اعتقاد ما بر اینکه درهای کشورمان را به روی چنین آدمهای نازنینی باز کنیم تا جزیی از جامعه ما باشند، مستحکم تر شد».
آقای الازرقی هم گفت که او و خانواده اش خوشحالند که حلقه ها نهایتا سر از خانه ای درآوردند که به آن تعلق دارند.